بخش بزرگتر این كوه، زیر آب قرار دارد كه بدون ملاحظه آن، دامنه و عظمت كوه معلوم نمی شود.
تصمیم گیری درباره آن بخش بیرونی نیز در گرو این شناسایی است؛ وگرنه ناامیدی و شكست، رفیق دائمی ما خواهد بود.
متأسّفانه گاه ساكنان شرق به دلیل ولع نابخردانه برای دستیابی به مدرنیته و به قول معروف قافله تمدّن، نه تنها تمامی آثار فرهنگی و تمدّنی خود را ویران می سازند، بلكه همه سوابق، رویارویی ها، تعامل و بنیادهای دشمنی و دوستی دیرین با سایر سرزمین ها و اقوام را هم از خاطر می برند، حتّی درباره آنها صحبت هم نمی كنند؛ چنان كه، منابع تاریخی، آموزشی و مدرسه ای آنها به دفتر ثبت گورستان بیشتر شباهت دارد تا منبعی برای توانمند ساختن جوانان برای دیدار امروز و برانگیزاننده آنها برای تولّی جستن و تبرّی یافتن در شرایط امروز و بالأخره كشف نمونه ها و اسوه ها برای دست یازیدن به دامان آنها و برخاستن دیگر بار پس از تجربه هر شكست و ناكامی. بگذریم!
از گذشته های دور، واقعه تصلیب حضرت عیسی(ع) در زمره مهم ترین نقطه عطف در تاریخ حیات مسیحیان و رابطه آنان با بنی اسرائیل بود. مسیحیان انگشت اتّهام به سوی بنی اسرائیل دراز می كردند و آنان را به جرم آزار و اذيّت حضرت عیسی بن مریم(ع) و به صلیب كشیده شدن ایشان به دست رومیان، محكوم می كردند.
نیاز به تكرار این امر واضح نیست كه حضرت هیچ گاه به صلیب كشیده نشد، بلكه به امر خداوند، ایشان به آسمان عروج كردند و رومیان به اشتباه مرد دیگری را به صلیب كشیدند.
به هر حال واقعه تصلیب، شكاف عمیقی میان پیروان صلیب و صهیون به وجود آورد.
از آن زمان بنی اسرائیل در كار توطئه وارد شد تا این شكاف پوشیده شود، چه این كین كشی نه تنها برای همیشه بنی اسرائیل را در تمامی سرزمین های مسیحی نشین در انزوا فرو می برد و ناامنی را برایشان در پی داشت، بلكه مانع از پیشبرد اهداف بنی اسرائیل نیز می شد و موضوع منجی و مسیح را چنان تمام شده معرّفی می كرد كه بنی اسرائیل دیگر بهانه ای برای استمرار دروغین دوران فاعليّت یهود نداشت؛ در حالی كه همه حیات شیطانی بنی اسرائیل در گرو جعل انتظار مسیحا بود.
اگرچه جبران این فاجعه و جنایت سخت می نمود، امّا دو نقطه عطف مهمّ دیگر، یكی از آستین بیرون آوردن پولُس قدّیس در قرن اوّل میلادی و در اوّلین دهه های نخست مسیحيّت و دیگر ظهور مارتین لوتر آلمانی در قرن شانزدهم میلادی بود تا حدّ زیادی نه تنها آن شكاف ژرف را برای بنی اسرائیل پر كرد، بلكه به تدریج مسیحيّت و مسیحیان را در زیر نگین قدرت بنی اسرائیل آورد.
پولُس قدّیس، هرگز مسیح را قبل از ماجرای تصلیب ملاقات نكرده بود و به رغم آنكه یهودی بود و در آزار و اذيّت مسیحیان نخستین، در حدّی افراطی پیش رفته بود و به عنوان یكی از اصلی ترین عوامل تسلیم مسیحیان به رومیان شناخته می شد، به ناگاه خود را صاحب مقام ارتباط مستقیم با مسیح(ع) اعلام كرد و مدّعی تجربه ملاقاتی ویژه با حضرت در مسیر «دمشق» شد. با این ادّعا، به تدریج به عنوان صاحب سرّ و راز، تعالیم اوّلیه و ساده مسیحيّت را به انحراف كشید و مسیحيّت پطرسی را كه نماینده واقعی حضرت عیسی(ع) بود، رها كرد.
پولس آموزه های خود را بر اساس سنّت یهودی بیان كرد؛ اگرچه كین پولس درباره پطرس برای همگان از میان مسیحیان آشكار است، لیكن از آن زمان به بعد تمامی تشكیلات مذهبی كلیسای مسیحی زیر سلطه نگاه و نگرش پولس رفت.
آموزه های شرك آلود تثلیث و تزریق روحیه تسلیم پذیری از فرمانروایان و بسیاری دیگر از آموزه های مورد تأیید كلیسای مسیحی منبعث از كلام و تئولوژی پولس رسول است.
در كنار این همه، با دستكاری مسیحيّت اوّلیه، پروژه صهیونیسم مسیحی از عهد و عصر او متولّد شد.
نفی ضرورت عمل و تكلیف در مقابل ایمان صرف، بطلان تمامی اناجیل الّا انجیل پولس، اعطای جنبه اولوهی به حضرت مسیح(ع)؛ یعنی اعلام تجسّم خدا در مسیح در زمره دستاوردهای این قدّیس بنی اسرائیلی بود.
سرانجام پولس به دست رومیان زندانی و كشته شد. این واقعه در خلال سال های 54 ـ 68 میلادی اتّفاق افتاد. یكی دو سال بعد هم؛ یعنی در سال 70 م. معبد و هیكل بنی اسرائیل منهدم و معدوم شد.
در نقطه عطف دوم، مارتین لوتر كه خود یهودی زاده بود، علیه كلیسای كاتولیك شورش كرد و با سر دادن اعتراض، مبدع و مؤسّس كلیسای اعتراضی پروتستانهای اروپا شد. لوتر در حركتهای اعتراضی خود، با تكیه بر آموزه ای بنی اسرائیلی، به ستایش یهودیان پرداخت و موضوع برگزیده بودن قوم بنی اسرائیل را دیگر بار مطرح كرد. مارتین لوتر، با تكیه بر عهد عتیق، تغییرات مهمّی را در معرفت دینی مسیحيّت باعث شد.
او به پیشگویی های تورات پیرامون نجات تمام بنی اسرائیل به عنوان یك امّت اعتقاد داشت. همّت اصلی لوتر مصروف یهودی كردن مسیحیان شد تا آنجا كه از مسیحیان به عنوان سگ پای سفره بنی اسرائیل یاد كرد. به این ترتیب پس از قرنها تلاش آنچه بنی اسرائیل در پی آن بود، حاصل آمد.
نه تنها پس از لوتر و انشعاب پروتستان ها، دیگر از كینه مسیحیان علیه بنی اسرائیل خبری نبود، بلكه مسیحیان در هیئت خادمان و خدمتگزاران بنی اسرائیل در آمدند.
نهضت مارتین لوتر در قرن 16 م. به نهضت اصلاح دینی معروف شد و پس از این واقعه، در میان مسیحیان پروتستان، عهد عتیق یا همان تورات، مبدّل به مرجع اصلی شد، برگزیدگی بنی اسرائیل پذیرفته شد، دین از حوزه مسئوليّت اجتماعی خارج و مسیحيّت به تمام معنا، سكولار شد و بالأخره تعلّق سرزمین های مقدّس به یهود به عنوان هدیه خداوند به بنی اسرائیل اعلام شد.
انعقاد نطفه صهیونیسم سیاسی را باید مرهون مارتین لوتر آلمانی دانست و همو بود كه ربا را حلال اعلام كرد و موجد تولّد سرمایه داری جدید اروپایی شد.
بد نیست بدانید كه جمعیت حدّاكثری انگلستان را پروتستان ها تشكیل می دهند و جمعیت 70 میلیونی پروتستان ایالات متّحده نقش عمده ای را در حیات فرهنگی و سیاسی و حتّی سیاست خارجی آمریكا ایفا می كنند.
در واقع تقدیس بنی اسرائیل و یهوديّت در ایالات متّحده به عنوان یك امر ضروری دینی مسیحی شناخته شده است و نمی توان به آن به عنوان یك موضوع صرفاً سیاسی نگاه كرد. مبلّغان یهودی زاده پروتستان آمریكایی و انگلیسی را با عنوان اوانجلیست ها می شناسند. خدمات پولس و مارتین لوتر، كینه مسیحیان علیه یهودیان را تبدیل به كینه مشترك اتّفاق صلیب و صهیون علیه مسلمانان ساخت.
نكته مهم و جالب توجّه در این اتّفاق صلیبی و صهیونی، سر بر آوردن پروژه آخرالزّمانی بازگشت دوم مسیح، پس از واقعه آرمگدون برای بنی اسرائیل و به خاطر بنی اسرائیل، تجدید بنای هیكل سلیمان و تأسیس حكومت جهانی بنی اسرائیل با مركزيّت بیت المقدّس است.
چنان كه می دانید، اتّفاق صلیب و صهیون همه همّت خودش را صرف زمینه سازی برای تخریب مسجد الاقصی طيّ ماه های آینده كرده است.
چندی پیش، یكی از اسقف های اوانجلیك وابسته به كلیسای جهانی پروتستان مسلمان شد. ایلكر چینار، اسقف سابق كلیسای جهانی پروتستان «تارسوس تركیه»، پس از اسلام آوردن، پرده از برخی حقایق و فعّالیتهای تبشیری اوانجلیك ها برداشت؛1 اگرچه او بارها از جانب محافل صلیبی و صهیونی مورد تهدید به مرگ و آزار و اذيّت قرار گرفته، امّا اغراض و پروژه های خطرناك اتّفاق صلیب و صهیون برای اسلام ستیزی، اشغال سرزمین های اسلامی و اعاده به اصطلاح سرزمین انجیل یعنی «خاورمیانه»، «آناتولی» و «بین النّهرین» به عنوان سرزمین مقدّس را افشا كرده است.
در واقع، مسلمانان، از یك سو در معرض خطر پروژه از نیل تا فرات صهیونیست ها و از دیگر سو، در معرض طمع صلیبيّون انجیلی برای تصاحب به قول خودشان سرزمین انجیل اند و نقشه این سرزمین مورد ادّعا را نیز منتشركرده اند. شایان ذكر است «ارض موعود» مورد نظر صهیونیست ها در شكم «سرزمین انجیل» مورد ادّعای اوانجلیست ها قرار دارد. از اینجا می توان راز حضور اشغالگران انگلیسی و آمریكایی در بین النّهرین را كشف كرد.
این میسیونرها در میان كردها و علویان تركیه فعّالیت گستردهای دارند. به اتّكای اعتراف این اسقف انجیلی، این تبشیری ها سعی در پوسیده معرّفی كردن اسلام دارند و با نزدیك شدن به دانشگاهیان، مردم كوچه و بازار خود را افرادی آكنده از عشق و محبّت می نمایانند و با توزیع پول و كمك خیريّه سعی در جلب مردم ساده دل و گمراه نمودن آنها می كنند.
آنها، تركیه و عراق را جزو سرزمین انجیل Bible Land می شناسند و حتّی آمریكایی ها در منطقه حرّان، 48 هزار كیلومتر زمین خریداری كرده اند.
حرّان منطقه ای مهم و استراتژیك در شمال بین النّهرین و همان منطقه ای است كه در پیش از میلاد رومیها از سپاهیان ایرانی، شكستی سخت خوردند.
كراسوس رومی در برابر سپاه سورنا سردار اشكانی شكست سختی خورد. كراسوس داعیه سلطه بر مشرق زمین را داشت. با جنگ های داخلی روم با اسپارتاكوس در جنوب شبه جزیره «ایتالیا» و پیروزی بر بردگان شورشی به املاك و طلاهای بسیاری دست یافته بود.
جالب است كه بدانید سورنای سی ساله و ایرانی در منطقه حرّان با كراسوس رو به رو شد و ابتدا با ارسال سفیری به او امكان برگشت به سلامت داد. سفیر ایرانی وقتی گستاخی كراسوس را دید، با لبخندی كف دست خود را به كراسوس نشان داد و گفت: اگر در كف دست من مویی یافتید، سلوكیه، پایتخت ایران را هم خواهد دید.
رومیها با فرماندهی پابلیوس كراسوس با لژیون ها مركّب از 60 هزار نظامی مجهّز به میدان آمدند؛ در حالی كه سپاه ایران تنها یك هزار سواره نظام سنگین و نه هزار سواره نظام سبك به میدان آورده بود. با این همه، رومیها شكست سنگینی متحمّل شدند و با بیست هزار كشته و 20 هزار اسیر جنگ را واگذارده و روی به هزیمت گذاشتند. در این جنگ كراسوس كشته شد. سر او به نیزه رفت و بدین سان تاوان گستاخی و تجاوز خود را پس داد.
پلوتارك، مورّخ مشهور یونانی در این باره می نویسد:
هنگامی كه پابلیوس (كراسوس) اصرار كرد تا لژیونرها به سواره نظام دشمن [ایرانیها] حمله برند، دید كه دستان آنها به سپرهایشان چسبیده است و پاهایشان چون میخ در زمین محكم شده، به گونه ای كه توان جنگیدن یا دفاع از خود را نداشتند. اگرچه سالها بعد «سورنا» به خاطر حسد ورزیدن سرداران كشته شد، امّا نام او، شكست كراسوس و منطقه حرّان در تاریخ بلند ایران و رویارویی آنها با غربیان (روم) ماند. امروز، درست از همین نقطه؛ یعنی حرّان هم استراتژیك متّفقین صلیبی و صهیونی قصد شرق اسلامی كرده اند. در منطقه مرزی عراق (بین النّهرین)، تركیه و سوریه، نزدیك منطقه مرزی ایران، هزاران هكتار زمین را تصاحب كرده اند و با ساخت شهرك های مسكونی و كارخانه های اسلحه سازی سعی در ایجاد اسرائیلی نو در این نقطه مهم دارند.
آنها به قصد سلطه تمام عیار بر شرق بزرگ و تأسیس جهان تك حكومتی قصد بیت المقدّس، بین النّهرین، تركیه و به زبان خودشان «سرزمین انجیل» كرده اند.باید متذكّر این همه شد و با بازخوانی تاریخ گذشته، استراتژی غرب در رویارویی با شرق را شناخت. این بر عهده دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است كه هوشیارانه حركت های منطقه ای را رصد كرده و با شناسایی وقایع، امكان تصمیم گیری به موقع را فراهم آورد. هیهات كه نام جهان پهلوانانی چون سورن را از یاد برده ایم و تنها بی هیچ مقدّمه و ذكر پیشینه بر این نام سوار می شویم...
تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل
والسّلام